چرا به مرگ میاندیشیم؟
تجربه حسی عمیق از صلح و آرامش شیرین
مرگ یکی از رخدادهای زندگی و از سنتهای قطعی نظام آفرینش است
به یاد داشتن مرگ طرز فکر مارا در مورد زندگی به سمت و سوی دیگری میبرد؛ و به ما یاد آوری میکند که هیچ چیز و هیچکس در زندگی ما آنقدر باارزش و ماندگار نیست.مرگ یک حقیقت است، حقیقتی که گریزی از آن نیست و همه انسانها آن را تجربه خواهند کرد. یادآوری مرگ و فکر کردن به آن برخلاف عقیده بسیاری از افراد تاثیرات مثبتی بر روی افراد دارد و موجب بهتر شدن کیفیت زندگی میشود.
ترس از مرگ
ترس از مرگ به طور طبیعی در ذات همه انسان ها وجود دارد. انسان از بدو تولد به دنبال نور، روشنایی و امید است و مرگ دقیقا بر عکس تمام این هاست، پس ترسیدن و دوری جستن از مرگ کاملا نرمال می باشد. اما نباید این ترس تبدیل به وحشت شود که شما را از انجام کارهای روزمره خود باز دارد
این پدیده، مرگ عزیزان و یا فکر مرگ برای اغلب افراد اضطراب اور است این اضطراب عوامل متعدد شناختی، عاطفی و رفتاری دارد شاید عمده ترین عامل آن وحشت از نابودی و گرایش به جاودانگی است لذا اگر افراد نگرش خود را نسبت به مرگ اصلاح کنند و این حقیقت را دریابند که مرگ فنا و نابودی نیست بلکه انتقال از حالی به حال دیگر است این نگرانی ها و وحشت ها برطرف می شود.
مردم چه تصویری از مرگ دارند؟
تصویری که مردم از مردن دارند، ناگزیر مسئلۀ تجربهناپذیربودن مرگ را به ذهن متبادر میکند. تنها مردگان توانایی این را دارند که خاطرات و اتفاقاتی را نقل کنند که پس از مرگ روی داده است؛ اما نمیتوان با آنان صحبت کرد. انسانها در بیشتر اوقات مرگ را برای خودشان متصور نمیشوند و آن را برای همسایه میدانند. تصور بیشتر افراد این است که مرگ زندگی دوباره و امری محتوم است.
در ذهن شما چه اتفاقی میافتد؟
درست در زمانی که روح و جسم از هم جدا میشوند، مغز انسان بهترین عملکرد را برای جهش یافتن آگاهی به اجرا میگذارد. در آخرین لحظات بسیاری از مردم توانایی تجربه خروج از بدن را پیدا کردهاند. حتی گفته میشود در این لحظه، روح فرد همراه با خویشاوندان خود در مکانی آرام و زیبا قرار گرفته و احساس میکند ارتباط بیشتری را با جهان دارد. از این گذشته، بسیاری افراد از دیده شدن یک تونل و مشاهده روشنایی از انتهای آن سخن گفتهاند که تماما به عنوان تجربه نزدیک به مرگ شناخته میشود.
یک مطالعه از دانشگاه کارولینای شمالی نشان میدهد که تجربه نزدیک به آن در افرادی که در بیمارستان بودهاند، بسیار مثبتتر از آن چیزیست که ما تصور میکنیم. این نشان میدهد که رو به رو شدن با پدیده مرگ در زمان واقعی، میتواند احساس مرگ را به شکلی مثبت در فرد القا کند.
به درک زمان حال ما کمک می کند
اگر امروز آخرین روز زندگی شما باشد، شاید واکنش متفاوتی نسبت به محیط اطراف خود داشته باشید مثلاً بخشش و گذشت ، مهربانی وترافیک شلوغ یا شغل “خسته کننده” و …ممکن است از لحظاتی لذت ببرید (یا حداقل از آنها متنفر نباشید) که قبلاً ناراحت کننده بوده اند.
دفعه بعد که متوجه واکنش در برابر یک احساس ناخوشایند شدید، به این فکر کنید که اگر به شما بگویند دو ماه، یک هفته یا یک روز دیگر برای زندگی باقی مانده است، چگونه متفاوت زندگی خواهید کرد.
اولویتهای واقعی را مورد توجه قرار میدهد
هر روز صبح که در آینه نگاه میکنید از خود بپرسید اگر امروز آخرین روز زندگی تان بود، آیا کاری را که امروز قصد انجام آن را دارید انجام میدادید؟ “اگر پاسخ تان منفی است بدانید برای روزهای متوالی باید چه چیزی را تغییر دهید.
بیشترین حسرت افراد این است که “ای کاش شجاعت این را داشتم که زندگی صادقانهای برای خودم داشته باشم، نه زندگیای که دیگران از من انتظار داشتند. ” تعداد کمی از افراد بر اساس آنچه واقعاً میخواهند و نه بر اساس انتظارات دیگران، زندگی میکنند.
مشکلات بزرگ، کوچک به نظر میرسند
آیا به زندگی پس از مردن اعتقاد دارید و این که زندگی تنها در یک چشم برهم زدن مثل باد میگذرد، این واقعیت است که همه مشکلات امروزی ما در مقایسه با ابدیت کوچک است. اندیشیدن به آن بر همه بطور متفاوت تأثیر میگذارد و حتی میتواند در حدی ترسناک باشد، اما برای هر یک از ما فکر مردن میتواند راهی قدرتمند برای تعیین اولویتها و ترس هایمان باشد.
نظریه متفکران غرب
در دورۀ اخیر بیشتر متفکران غرب بر این عقیدهاند که مردن را باید شناخت و نباید از آن غفلت کرد. به گفتۀ فریدریش نیچه: «همه مرگ را سترگ میانگارند؛ اما هنوز مردن را جشن نگرفتهاند.آدمیان هنوز نیاموختهاند که زیباترین جشنها را مقدس شمارند» گرچه مرگ و مردن در فرهنگ غربی بهلحاظ تاریخی بهشدت از فرهنگ مسیحیت تأثیر گرفته است، امروزه بیشتر این جوامع سکولار شدهاند.. به عبارت دیگر، مردن بهمنزلۀ پایان زندگی فردی انسان بهجای زندگی در بهشت دیده شده است. در چنین عصری بشر بیشتر با بحران معنا و معنویت روبهرو شده است. عدهای معتقدند زندگی ارزش زیستن ندارد و باید آن را گذراند و عدهای زندگی را معنادار و هدفمند میدانند؛ بنابراین، پدیدۀ مرگاندیشی و مرگهراسی پدیدهای اجتماعی و متضمن مطالعات جامعهشناختی است.
عمدۀ مقالات تصویر مردم از مرگ
زندگی دوباره
-مردن پایان زندگی نیست؛ بلکه پایانی برای شروع دوباره است. مثل نقطه سر خط.
-مردن مرحلۀ دیگری از زندگی است. مانند زندگی نهماهۀ جنین در رحم مادر.
رسیدن به خدا
-مرگ تنها پلی است که بهطور مستقیم ازطریق آن میتوان به خدا رسید.
مرموز
-سیاه نیست؛ اما تصویری مبهم است. آن هم بهطور مطلق بهدلیل اعمال خودم هست که به درستیشان مطمئن نیستم.
-هیچ تصویر خاصی ندارم و معتقدم تا چیزی را تجربه نکنم نمیتوانم دربارهاش صحبت کنم.
نیستی و فنا
اولین چیزی که دربارۀ مردن به ذهنم میآید، مفهوم نیستی است. اینکه همهچیز تمام میشود و به پایان میرسد.
آرامش دهنده
-مرگ شخص برای اطرافیانش خیلی عذابآور است؛ اما فردی که میمیرد آرامش بیشتری دارد.
-مرگ برای من مانند استراحت شب بعد از یک روز کاری پرمشغله است.
گذرگاه
-زندگی محل عبور است و مرگ پلی است از این دنیا به دنیای دیگر. با اعمال خوب مرگ پلی میشود برای رفتن به بهشت و برعکس.
حتمی بودن
-مردن حقه، شتری است که درِ خانۀ همه میخوابد.
طبیعی بودن
-طبیعی است و برای همه اتفاق میافتد.
در پایان
مرگ احساس بسیار خوشایندی دارد. احتمالا دنیای پس از مرگ تا همیشه برای انسان ناشناخته باقی بماند، اما چیزی که اهمیت دارد این است که شما بدانید احساس مردن تا هر اندازه هم که دردناک باشد، مغز انسان آن را به تجربهای خوشایند تبدیل خواهد کرد.پس هراسی از مرگ نیست.